مجموعهی ده داستان از آیین نوروزی با نامهای آفتاب تهران/ دویدن در آبوهوای کیش/ پارک بزرگ/ مسافرتِ نوید/ مجتمع سَرو/ سه تصویر از ده سالگی/ بحران دائمی/ هانا/ شمال/ دروازهبان هانوفر
متن پشت جلد:
"هوا گرم بود و صداي پنكه كناري هم اذيت ميكرد. چندبار غلت زدم و آخر سرم را چسباندم به ديوار تا خنك شوم. همان موقع چشمم افتاد به كلاه فرانسوي چهارخانهاي كه زير تخت افتاده بود. يخ كردم. كلاهي كه هميشه پدربزرگم ميپوشيد و حالا يك سال بعد از مرگش من زير تخت پيدايش كرده بودم. دستم را بردم زیر تخت و یک مجله هم پیدا کردم. یک مجلهی جدول بود که پدربزرگم نصف جدولهایش را حل کرده بود. بعضیها را هم نتوانسته بود تمام کند و چند خانه را باقی گذاشته بود. به خاطر ديدن آن صحنه تا چند روز حالم خراب بود. چيزي بود كه براي كسي هم نميتوانستم تعريف كنم چون منظورم را نميفهميد. همان موقع به ذهنم رسيد، خانههايي را كه پدربزرگم خالي گذاشته پر كنم. انگار با اين كار به او اداي احترام ميكردم. ولی جواب بیشترشان را بلد نبودم و اصلا قدرت این را هم نداشتم که روی آن کاغذها چیزی بنویسم"
خرید کتاب آب و هوای چند روز سال
جستجوی کتاب آب و هوای چند روز سال در گودریدز
معرفی کتاب آب و هوای چند روز سال از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب آب و هوای چند روز سال
متن پشت جلد:
"هوا گرم بود و صداي پنكه كناري هم اذيت ميكرد. چندبار غلت زدم و آخر سرم را چسباندم به ديوار تا خنك شوم. همان موقع چشمم افتاد به كلاه فرانسوي چهارخانهاي كه زير تخت افتاده بود. يخ كردم. كلاهي كه هميشه پدربزرگم ميپوشيد و حالا يك سال بعد از مرگش من زير تخت پيدايش كرده بودم. دستم را بردم زیر تخت و یک مجله هم پیدا کردم. یک مجلهی جدول بود که پدربزرگم نصف جدولهایش را حل کرده بود. بعضیها را هم نتوانسته بود تمام کند و چند خانه را باقی گذاشته بود. به خاطر ديدن آن صحنه تا چند روز حالم خراب بود. چيزي بود كه براي كسي هم نميتوانستم تعريف كنم چون منظورم را نميفهميد. همان موقع به ذهنم رسيد، خانههايي را كه پدربزرگم خالي گذاشته پر كنم. انگار با اين كار به او اداي احترام ميكردم. ولی جواب بیشترشان را بلد نبودم و اصلا قدرت این را هم نداشتم که روی آن کاغذها چیزی بنویسم"
خرید کتاب آب و هوای چند روز سال
جستجوی کتاب آب و هوای چند روز سال در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی