در میان این افسران ستوانی جوان که صبح آن روز در اسبسواری از ما پیشی گرفته بود، حضور داشت. شخص بسیار جالبی بود: چشمانی رخشا داشت. زبانش کمی میگرفت. دلاش می خواست همه را ببوسد و به آنها بگوید که چقدر دوستشان میدارد. طفلک بیچاره هنوز نمیفهمید که با این کار ممکن است مسخره جلوه کند و رکگویی و برخورد مهرآمیزش با همگان در آنان به جای دلبستگی حالت تمسخر پدید میآورد.
خرید کتاب تمشک
جستجوی کتاب تمشک در گودریدز
معرفی کتاب تمشک از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب تمشک
خرید کتاب تمشک
جستجوی کتاب تمشک در گودریدز