کتاب زنی که دهانش گم شد

اثر ماهرخ غلامحسین پور از انتشارات مروارید-بهترین داستان های کوتاه

نم اشکی ریخت روی بالش اطلس گلدوزی شده‌‌ای که از بازار کارناتاکا خریده بودند و به طنازی قویی که می‌گفتند می‌رفته تا بمیرد، نرم و آرام خوابش برد.

فردای آن روز که رخت و لباسش را می‌چپانده توی چمدان. متین بی‌هوا سر رسیده و پرسیده کجا؟ شرمیلا گفته بمبئی.

اصلا بمبئی چطوره یکباره به ذهنش رسیده؟ چرا نگفته مثلا احمدآباد یا تامیل نادو؟ شرمیلا می‌رفت با یکی از این فسیل‌های فئودال، با یک انبان پارچهٔ رنگی و جواهرات و قفل و زنبیلی که بهشان چسبیده و دوتی کرم رنگ و اتچکین و عمامهٔ قرمز می‌پوشند، زندگی کند و دامن‌های تنگ ماهوت خوش پوشش بشود ساری بنارسی. روز عید دیوالی عروسی کردند و یک ماه بعد برش گرداندند. خودش را نه. تن جزغاله شده‌‌اش را دراز به دراز…


خرید کتاب زنی که دهانش گم شد
جستجوی کتاب زنی که دهانش گم شد در گودریدز

معرفی کتاب زنی که دهانش گم شد از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب زنی که دهانش گم شد


 کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان
 کتاب افسانه هایی از سرزمین گل ختمی ( پنسوری ۱)
 کتاب سیب سرخ سوسن، قطار زرد مزدک، سوت آبی سهراب
 کتاب پژواک بیست هزار هرتزی صفر دسی بل
 کتاب پایان
 کتاب قصه های پنهان گیاهان