کتاب نفر هفتم

اثر هاروکی موراکامی از انتشارات نشر ثالث - مترجم: محمود مرادی-بهترین داستان های کوتاه

شامل ۸ داستان کوتاه از موراکامی، شامل:
خلیج هانالی
خرچنگ‌ها
یک روز مناسب برای کانگوروها
نفر هفتم
آینه
دختر تولد
ظهور و سقوط کیک‌های شارپی
حشره شبتاب


خرید کتاب نفر هفتم
جستجوی کتاب نفر هفتم در گودریدز

معرفی کتاب نفر هفتم از نگاه کاربران
شیرینی داستان های موراکامی با هرنوع داستانی که میخوانیم همیشه یه تفاوت جذابی دارد، اینکه شخصیت ها و زندگی شان در یک نقطه تمام نمیشود و با پایان داستان کاراکترها در خود کتاب زندانی و محدود نمیشوند و این چیزی هست که در بیشتر داستان ها وجود دارد و به محض بستن کتاب آنها فقط تخیلات نویسنده بوده اند و در آخرین صفحه به پایان رسیدند . اما این داستان های موراکامی مثل این بودند که در یک کافه با شخصیت های داستانش نشسته باشی و هرکسی یک داستان از زندگی پر از داستانش را برایت بازگو کند و بعد تمام شدنش بدون رد و بدل کردن اسم حقیقی و شماره ی تلفن اش برود پی ادامه ی زندگی پیچیده ی انسانی اش و تو در ساعاتی از عمر و زندگی ات از خودت بپرسی یعنی آنها حالا دارند چه کار میکنند و زندگی شان هنوز تحت تاثیر آن اتفاقات هست ؟ آیا بعد تعریفشان سبک تر شده اند و خط پر رنگ خاطره شان کمرنگ تر شده ؟ آیا جدا تصمیم های آن آدم ها (کاراکترها) به جدایی ، رشد ، مرگ و رهایی در زندگی شان ختم شده یا به کل اشتباه بوده اند و در دراز مدت تاثیرش را میبینند ؟ حیف که من نیستم تا برایم ادامه اش را بگویند و سر در بیاورم ...


تک تک داستان های این کتاب را دوست داشتم . خصوصا آخری را ، تا جایی که حافظه تصویریم یاریم میکند حس میکنم یک فیلم از رویش ساخته اند که اسمش را حالا یادم نیست اما بازیگرانش همه ژاپنی بودند من قبلا آن را دیده ام !

مشاهده لینک اصلی
‎دوستانِ گرانقدر، داستانِ <مردِ هفتم> در موردِ خشمِ بیرحمانهٔ طبیعت است... داستانِ پسربچه ای مدرسه ای که پس از اتمامِ طوفانی بسیار سهمگین، با دوستِ صمیمیش به کنار ساحل میروند و هنگامی که با یکدیگر غرق تماشایِ وسایل و اشیائی میشوند که اقیانوس و طوفان با خود به کنارِ ساحل آورده بود، ناگهان موجی بسیار بزرگ و بلند به آنها نزدیک میشود... پسربچه از ترس فرار میکند و نمی تواند به دوستش بفهماند که موج نزدیک میشود.... موجِ بزرگ و سرکش و بی رحم، دوستش و سگی که همراهش بود را در خود میبلعد... این پسر بچه نزدیک به چهل سال خودش را بخاطرِ دوستش و به دلیلِ آنکه نتوانسته بود بر ترسش غلبه کرده و دوستش را نجات بدهد، نبخشید
‎قسمتی از متن کتاب: @ترس@ هميشه اونجاست و به شكل ها و در زمان هایِ متفاوتی به سراغ ما مياد و غافلگيرمون ميكنه، اما ترسناكترين كاری كه ممكنه در چنین مواقعی انجام بديم، اينه كه چشمامونو ببنديم و به اون پشت كنيم، چون در همچین موقعی با ارزشترين جوهرهٔ وجودمون رو به چيز دیگه ای تسليم ميكنيم

‎امیدوارم از خواندنِ این داستان لذت ببرید
‎<پیروز باشید و ایرانی>

مشاهده لینک اصلی
Ù ‡ OU U، O · · Ø ± OO®OªO O®O§O ± OªUU \"در OU ‡ ± Ù ‡ o'O³U ‡ O³OªO§O OO§OU ....

مشاهده لینک اصلی
@ آنها به ما می گویند که تنها چیزی که ما باید ترسانیم این است که خود ترس است؛ اما من این را باور نمی کنم. ترس وجود دارد، درست است. ما در بسیاری از موارد، در زمان های مختلف به ما می آید و ما را غارت می کند. اما ترسناکترین چیزهایی که می توانیم در چنین زمانهایی انجام دهیم این است که پشت خود را روی آن قرار دهیم تا چشمانمان را ببندیم. برای آن زمان ما چیز گرانبها را درون خودمان به دست می آوریم و آن را به چیز دیگری تسلیم می کنیم. در مورد من، این چیزی موج بود. @ داستان کوتاهی در مورد مردی @ هفتمین مرد @ که ده ساله در شهر خود زندگی می کند. سونامی پس از طوفان و امواج غول پیکر در حالی که او و دوستانش @ K @ در اطراف ساحل بازی می کردند به شهر ضربه زدند. هنگامی که موج باز می شود، آن را به K فرو برد، در حالی که مرد هفتم فرار می کند و زنده می ماند. اگر چه، هفتمین مرد توسط امواج بلعیده نشده است، گناه مرگ دوستانش و ترس او باعث می شود او را از دست دادن خود و غرق شدن در طول رنج در زندگی است. او خانواده و شهر خود را پشت سر می گذارد و 40 سال در ترس زندگی می کند تا از ترس اصلی خود رنج ببرد و در نهایت به شهر برسد تا با همان ساحل مقابله کند و تصویر ترسناکی که او را تسلیم می کند برو

مشاهده لینک اصلی
من کمی بعد از خواندن داستان کوتاه، گزارشات را نوشتم. آنها به سرعت پایان می یابند و شغل کافی را برای نوع های مختلف از خود نشان نمی دهند. من معمولا تصور اول نویسنده را تصور نمی کنم. با این حال قابل مقایسه است، من از دیدگاه های مختلف درباره کارهای موراکامی شنیده ام. برخی او را دوست دارند و بعضی اوقات دوست دارند او را نفرت کنند. من احساسات مخلوط دارم من قلبش را جستجو کردم، اما نمیتوانستم هسته کافکا را در ساحل پیدا کنم و بر خلاف بسیاری از دیگران نبود، من جستجوی خود را برای حل و فصل آن گذاشتم. این نوشتار کوتاه از نوشتن، من را با یک پیشگویی سرسام آور ترک کرد. موراکامی روش بسیار بیشتری را به کار می گیرد از آن است که اعتبار داده می شود. مدت زمان طولانی است که زمین در زیر خاک ما در بخش ماجراجویان، با تلفات مرگ 230 و افزایش یافته است، من با موضوع طبیعت مانند هفتمین مرد زلزله های ماه اکتبر / نوامبر، عدم اطمینان مرگ و استبداد طبیعت را به سوی چشم انداز به ارمغان آورده است. زمین مادر خشمگین و بی رحم است و به نظر می رسد که گرما و آب از گسل هایش اخراج می شود، ما را تحمل می کند، عناصر آن انتقام سختی بر ما می گذارند. نه بر خلاف موج در این داستان. (مرد هفتم: http://granta.com/the-seventh-man/) شخصیت اصلی، مرد هفتم، به یک دسته از افرادی که با داستان زندگی خود آشنا نیست. او می گوید که گناه بازماندگان او را غلبه می دهد. قهرمان داستان روایت اول شخص، تصاویر خشمگینانه نسبت به طبیعت است. آسمان در گستردگی و فریبش (آن را تغییر می دهد بر پیشرفت در سراسر داستان)، دریا در ظلم و ستم و باران در استبداد خود را همه کمک به مرد هفتم صحبت از تحول خود را. او خود را به عنوان مردی می بیند که با ترس به غلبه بر می آید و بهترین دوستش را می کشد تا به عنوان یک موج هیجان انگیز او را از بین ببرد. او کابوس هایش را متقاعد می کند که K می خواست او را بکشد، او در پشت زندگی خود یک مجله بزرگ را ترک می کند، تنها به کشف شخصیت واقعی او در خانه اش، که اساسا تعدادی از مناظر زیبا و درخشان است. او در نقاشی های خود او را پیدا می کند، طبیعت را به عنوان آرامش، به عنوان آرامش خود را مشاهده می کند. هر یک از دو طبیعت را به طور متفاوتی درک می کنند، به عنوان مخالف قطبی - که از دو دقیق ترین قاضی است برای خواننده تصمیم می گیرند - این چیزی است که من جذاب شدم. در هر صورت طبیعت من را مغلوب می کند. من کوچک می شوم و به آن احترام می گذارم. درحالیکه هشدارها و هشدارها و ریشترها و نظریه ها از ما محافظت می کنند یا ما را محتاط می سازند و سعی می کنند اسرار بسیار ترسناکی از بلایای طبیعی را افشا کنند، همه ما در تمام طول زمان با موج های غول پیکر با امواج غول پیکر جلوی چشمان ما، آماده ماست. ما می توانیم بیرحمانه باشیم و مرگ یک جانور متعصب، یا مجازات و مظنونیت به اهداف طبیعت و مرگ یک زندگی خصوصی محدود، زندگی کنیم، مرگ تنها چیزی است که درباره زندگی است. در نهایت می توان آن را طبیعی به عنوان یک بیماری، به عنوان تصادفی به عنوان یک موج و یا یک زلزله، و یا به عنوان غیر طبیعی به عنوان یک گلوله و یا بیش از حد، به شما اجازه می دهد که ترس مرگ به ما غلبه می کند تنها چیزی که محدود و ترسناک می تواند انجام دهد در حالی که زنده است

مشاهده لینک اصلی
مرد هفتم توسط هاروکوی موراکامی یک داستان کوتاه از دیدگاه راوی است - در مورد زندگی او. نویسنده به نام @ The Seventh Man @ گفت، زیرا داستان توسط راوی در مقابل دیگران، احتمالا شش نفر گفته شده است. اعداد اهمیت دارند به فرهنگ بستگی دارند، بنابراین تفسیرهای دیگر از عنوان نیز ممکن است وجود داشته باشد. این داستان یک نمونه کلاسیک از تعلیق به عنوان یک سبک ادبی است. در اینجا خط اول داستان است: \"موج عظیمی به من نزدیک شده است،\" مرد هفتم، تقریبا زمزمه. «وقتی یک دهه بعد از ظهر یکشنبه سپری شد، آن اتفاق افتاد.» راوی زندگی خود را در یک شهر کوچک ژاپنی که در ساحل اقیانوس واقع شده بود شرح داد. این داستان در مورد دوستی او با همکلاسیاش بود، او او را در داستان به عنوان K. نام برد. این پسر نوعی از مانع سخنرانی بود. K. ضعیف بود، بنابراین راوی همیشه محافظ او را بازی کرد. با این حال، K. به عنوان یک هنرمند عالی بود، همانطور که در داستان گفته شد، فقط به او مداد یا رنگ داده می شود و او تصاویری را پر از زندگی می کند که حتی معلم شگفت زده شده بود. با هم در کنار ساحل بازی کنید آنها نزدیک به یکدیگر بودند مثل برادران. یک روز یک توفان سنگین به شهر رسید. مدارس و مغازه ها بسته شد. این رادیو به آنها اطمینان داد که این ده سال است که بدترین طوفان است و به مردم هشدار داده است تا از خانه خود بیرون بیایند. خانواده راوی مانند دیگران در این شهر وسایل اضافی با آب و غذا را تهیه کرده اند، پانل های چوبی را به درب ها و پنجره های خانه می فرستند. باد باعث خسارات بسیاری شد، دمیدن سقف خانه ها و فرو رفتن کشتی ها. بسیاری از مردم در اثر انفجار از بین رفته کشته یا زخمی شدند. به طور ناگهانی طوفان ناپدید شد. آب و هوا آرام شد، ممكن بود صدای گریه پرنده در فاصله ای را شنید. راوی از پدر خواسته بود اجازه دهد او را به خارج از خانه بفرستد. پدر گفت که راوی میتواند چند دقیقه صبر کند چون باد دوباره برگردد. ک. راوی را دید و پرسید که کجا رفت. راوی گفت: \"فقط به ساحل نگاه کن\". ک. و سگ کوچولو او به روایت پیوستند. دو دوست به همان اندازه همیشه به ساحل رفتند، اما اکنون همه چیز متفاوت بود، رنگ آسمان و دریا، صدای امواج، بوی جزر و مد، کل سواحل ساحل. خط آبی بسیار دورتر از حد معمول بود، حتی در هنگام فرود. آنها چیزهایی را که در ساحل شسته بودند بررسی کردند. نویسنده این را توضیح داد: اسباب بازی های پلاستیکی، صندل، تکه های چوب که احتمالا بعدها بخشی از مبلمان، تکه های لباس، بطری های غیر معمول، جعبه های شکسته با نوشتن خارجی بر روی آنها و سایر آیتم های کمتر قابل تشخیص بود: مانند یک بزرگ فروشگاه آب نبات. @ راویچ احساساتی را که او را لرزید، توصیف کرد، @ چیزی شوم در مورد آنها - چیزی شبیه لمس یک پوست خزندگان - به آرامی ستون فقرات من را فرستاد. @. او گریه کرد و از آنجا بیرون رفت، اما صدای او به نظر نمیرسید که به او برسد. @ شاید در هر آنچه که بود متوجه شد که تماس من هیچ تاثیری بر روی او نداشت. ک. مثل این بود. @ راویان در نزدیکی صخره ایستاده بودند، و هنگامی که یک موج عظیم وارد شد، او زنده ماند. اما K. با سگش هیچ شانسی برای فرار نداشت. موج آنها را فرو برد. روایتگر در نزدیکی شکاف ایستاده بود و موج دوم عظیم وارد شد. این توصیف داستان نویسان چیزی است که او دیده است: @ در نوک موج، به نظر می رسد در برخی از نوع کپسول شفاف محفوظ، Ks شناور بدن، در سمت خود استوار است. اما این همه نیست ک. مستقیما به من نگاه کرد، لبخند زد ... \"آن بزرگ و پهن است که به معنای واقعی کلمه از گوش به گوش کشید. چشمان سرد و یخ زده اش در قفل من بود. او دیگر K. من نمی دانستم. بازوی راستش در جهت من کشیده شد، مثل اینکه سعی میکرد دستم را بگیرد و من را به دنیای دیگری که در حال حاضر بود، بکشاند. زندگی شخصیت اصلی پس از آن به طور چشمگیری تغییر کرد. او به سختی پس از این فاجعه بهبود یافت. هیچکس او را حتی والدین دوستش را هم کیفر ننمود. او چندین سال عمر افسردگی داشت، K. در کابوس به او آمد. او شهر را سعی کرد از این توهم فرار کند اما خاطرات او را دنبال کردند. در حال حاضر یک مرد مسن، راوی به زادگاهش بازگشت. همه چیز تغییر کرده بود از زمانی که او جوان بود. هیچ خانه ای از خانواده اش وجود نداشت، هیچ خانه ای که K. زندگی می کرد. راوی از طریق ساحل رفت. ما ایستاده بودیم و فکر میکردیم، به نظر میرسید که همه چیز یک توهم بود که من جزئیات دقیق آن را درک کردم. و بعد متوجه شدم تاریکی عمیق درون من از بین رفته است. ناگهان. همانطور که ناگهان به آن رسید. @ شخصیت اصلی رنج می برد تمام عمر خود را در تلاش برای بهبود از یک فاجعه و از دست دادن او تجربه کرد پس از یک فاجعه کودکی ویرانگر. همانطور که در انتهای داستان روشن شد، اگر روحانی واقعیت را پذیرفت، از دست دادن سلامت و تبدیل شدن به دیوانگی جلوگیری می کرد. روایتگر رویدادهایی را که قبل از آغاز داستان اتفاق افتاد، تجدید کرد. این تکنیک به خوانندگان کمک می کند تا انسان هفتم و مبارزه خود را برای شناخت ...

مشاهده لینک اصلی
http: //www.goodreads.com/assets/close ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب نفر هفتم


 کتاب افسانه هایی از سرزمین گل ختمی ( پنسوری ۱)
 کتاب سیب سرخ سوسن، قطار زرد مزدک، سوت آبی سهراب
 کتاب پژواک بیست هزار هرتزی صفر دسی بل
 کتاب پایان
 کتاب قصه های پنهان گیاهان
 کتاب خواب اسب