گفتم؛ يعنی خواستم بگويم، نمیدانم چه ولی هرچه خواستم بگويم نشد؛ حرفم نيامد. جاش سكوت آمد ماسيد - لانه كرد تو حنجرهام. چندباری گفت: «الو الو. بفرماييد، با كی كار داريد - داشتيد؟» حرفی - گفتی نزدم، نتوانستم بزنم. فقط صداش را، تن نرم - مخملی صداش را گوش داده - شنيدم. انگاری برا همين آمده زنگ زده باشم كه صداش را بشنفم. آرامم میكرد - كرد. يكجور آب روی آتش بود - شد برام. هنوز داشت الو الو میكرد كه گوشی را گذاشتم. از باجه درآمدم. رفتم سمت خيابان اصلی؛ ماشين گرفتم برا بيمارستان اعصاب كه فرار كرده بودم ازش؛
خرید کتاب یک سفر، دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود
جستجوی کتاب یک سفر، دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود در گودریدز
معرفی کتاب یک سفر، دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب یک سفر، دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود
خرید کتاب یک سفر، دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود
جستجوی کتاب یک سفر، دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود در گودریدز
مشاهده لینک اصلی